۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

شکارچی انسان


در صورت تمام شکارچیان انسان 
یک خنده زشت چندش آور هست
این خنده به آنها کمک می کند تا فراموش کنند
به زودی خود شکار یک شکارچی انسان دیگر خواهند شد
شکارچی دیگری با همان خنده زشت چندش آور



۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

ابرهای سیاه


از ابرهای سیاه یاد بگیریم 
دلتنگ و تیره اند اما جز باران شفاف نمی بارند





۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

شناسائی


پس از یک عملیات پیچیده اطلاعاتی فهمید
آن آشوب طلبی که در رویاهایش الله اکبر می گوید
قلب خودش است


۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

تو را می خواهم

تو را می خواهم مثل دیوانه ها 
تو را می خواهم مثل ماهی های دریا ندیده
تو را می خواهم مثل پرنده های جوجه گم کرده 
تو را می خواهم مثل نهنگ هایی که آوازهای غریبانه می خوانند 
تو را می خواهم مثل بادبانی که باد می طلبد
تو را می خواهم مثل خواستن
نمی دانم 
من گم شده ام یا تو ولی
برگرد تا فراموش کنم روزهای گمشده بی تو را 

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

منصور های حلاج


منصور با دار زاده شد
با دار زیست
بیدار بر دار رفت


۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

آدم برفی


در ابتدای خلقت برف نبود
خدا دعای آدم برفی ها را مستجاب کرد
و برف را آفرید



۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

آمدن و شدن


چه حکمتی است در این که
باران می آید و سیل می شود
برف می آید و بهمن می شود
زلزله می آید و آوار می شود
تو نمی آئی و ما عاشق می شویم


۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

رفتن یا ماندن

رفتم که بروم
ماندی که بازگردم
باز هم 
رفته ها به مانده ها باختند

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

از صفر تا بیست


بی تو فرمول ها کابوس می شوند
و کارنامه ام پر از صفر
بر فرمول ها تجلی کن تا همیشه بیست بگیرم


۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

اشک و دود


دود چه زیبا به حقانیت ما پی برد
دودی که تا دیروز
بی رحمانه اشک به چشم هایمان می آورد
امروز 
عاشقانه درمان چشم های اشک آلودمان می شود


۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

صدا و فریاد

صدا
ممنوع الخروج بود اما
فریاد
ممنوعیت ها را زیر پا گذشت
و به آسمان رسید


۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

قرارگاه بی قراری

عاشق
در قرارگاه بی قراری قرار می گذارد
و در پناهگاه بی پناهی پناه می گیرد



۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

قصه جنگل سبز

تبر حکم کرد ، درخت هیزم شد ؛ جوانه برخاست.