چرا وقتی سنگینی بارهای زمان به زمین مان می اندازد ،
آسمان نزدیک تر می شود و نه دورتر؟
چرا زیر سنگین ترین بارها یکباره رویای پرواز می بینیم؟
چرا تاریخ بارها و بارها
تکرار می شود
و هر بار بارهایمان را سنگین تر می کند؟
چرا احساس سبکباری یک نقطه است
ولی احساس سنگینی بار زندگی یک خط است؟
چرا احساس می کنم به دوش کشیدن خط
برای رسیدن به آن نقطه کار پرباری است؟
۲ نظر:
هميشه از چرا ها فرار ميكنم
چون کارت درسته!
ارسال یک نظر