قشنگ بود زروان
سرنوشت تنها چیزیه که نمیشه اونو از سر نوشت ...
به سرنوشت بدون آدم ، اعتقاد ندارم.
موافقم شدید.
و گاهی باید این سرنوشت رو از سر نوشت
آفرین. روانِ خیّام رو شاد کردی.
شاید اینطور باشه. مشخص نیست.
از كرامات شيخ ما چه عجبپنجه را كز نمود و گفت وجباز كرامات ديگرش اين استشيره را خورد و گفت شيرين استيك كرامات ديگرم داردابر را ديد و گفت مي باردزن نو را عروس مي گويندمرغ نر را خروس مي گويندآنچه در جوي مي رود آب استآنچه در چشم مي رود خواب است...
ارسال یک نظر
۸ نظر:
قشنگ بود زروان
سرنوشت تنها چیزیه که
نمیشه اونو از سر نوشت ...
به سرنوشت بدون آدم ، اعتقاد ندارم.
موافقم شدید.
و گاهی باید این سرنوشت رو از سر نوشت
آفرین. روانِ خیّام رو شاد کردی.
شاید اینطور باشه. مشخص نیست.
از كرامات شيخ ما چه عجب
پنجه را كز نمود و گفت وجب
از كرامات ديگرش اين است
شيره را خورد و گفت شيرين است
يك كرامات ديگرم دارد
ابر را ديد و گفت مي بارد
زن نو را عروس مي گويند
مرغ نر را خروس مي گويند
آنچه در جوي مي رود آب است
آنچه در چشم مي رود خواب است
...
ارسال یک نظر