۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

آمدن و شدن


چه حکمتی است در این که
باران می آید و سیل می شود
برف می آید و بهمن می شود
زلزله می آید و آوار می شود
تو نمی آئی و ما عاشق می شویم


۷ نظر:

قاصدک گفت...

به قلمت ایمان آوردم زروان
با این پست و اونی که تو به کسی نگو زدی زندگی کردم
راستی یادت باشه که جواب سوال آخر میلم رو ندادی!
در مورد "تاریخ" هم به خدا یادم رفت
شنبه می فرستم برات
شرمنده

الياس گفت...

آري واقعا چه حکمتي است.

م.پارسا-4ساله از تهران گفت...

سلام
اولا خیلی مخلصیم.اون کامنت توی وبلاگ نگاه فقط برای نگاه بود.البته ناقص ثبت شده بود.مغبچه به نگاه گفتم.حافظ به اینجور آدمها میگه مغبچه.بعض شما نباشه خیلی پسر با کمالاتیه.
چه خوب شد پرسیدی.سوء تفاهم شده احتمالا.
افتخار می کنم از هم نویسی با تو.

مرثا گفت...

مرسی... بازم عالی بود...

یک مالیخولیایی گفت...

حالا خوبه نمیاد.اگر بیاد چی میشه!

شهرام بیطار گفت...

سلام . از بلاگ یک دقیقه سکوت لینک تون رو دیدم و اومدم . هم پست ها تون و هم خود بلاگ بسیار آرامش بخش و خوب بودن . از آشناییتون خوشبختم . خیلی خوشحال میشم در صورت امکان تبادل لینک کنیم




با درود و سپاس فراوان : شهرام

سجاد گفت...

این هم از خصوصیات ویژه عشق است!