۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

قسم (2)

قسم به کبوتر آنگاه که باز‌می‌گردد
من نامه ندارم

۵ نظر:

م.پارسا گفت...

چرا به كبوتر قسم ميخوري
جون خودتو قسم بخور

aji navat گفت...

بالاخره آن مرد آمد. اما این بار لبخند نیاورد! چرا؟! نبینم غصه داشته باشد دلت! نبینم قسم ناحق بخوری زروان!

همیشه همه چیز را که توی نامه نمی نویسند:)
گاهی سکوت علامت حرف هایی است که نگفته ایم و به قول دکتر شریعتی ارزشمان به اندازه ی آن ناگفته هاست.
درد آن جاست که کبوتر نامه رسانی را بفرستی و نه جوابی بیاید، نه کبوتری! دردِ این موقع ها هم البته شیرینی خودش را دارد! می نشینم و با خودم فکر می کنم عجب معبود و مقصودی گلچین کرده ام که کبوتر نامه برم هم عاشقش شده و رفته پیش او آشیان کرده و قصد برگشت ندارد:)


نظر م. پارسا هم بامزه بود:)قسم های دروغت را به جان کسی غیر از کبوترها و... و خودت بخور:)

زروان ازلی گفت...

@ پارسا
قسم دروغ که نخوردم تازه کبوتر خودمونه تو چکاره ای ؟ :دی
@ ناوات
ناوات نه غصه ندارم . یعنی نه اینکه نداشته باشم ولی بیشتر از هر روز غصه ندارم . داشتم به یک پست با کلمه قسم فکر می کردم این به ذهنم رسید. مینیمال هام به اندازه روح چکه ها نشون دهنده حال اون لحظه ام نیست . ولی تصویری که تو کامنتت بود یعنی کبوتری که نامه ببره و برنگرده عالی بود عجیب روم تاثیر گذاشت آفرین

میچیکو گفت...

خب بابا باور کردیم!حالا چرا قسم میخوری؟؟
دی:

سارا گفت...

من هم نامه ندارم..... اصلا کسی رو هم ندارم براش نامه بنویسم