۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

تجارت پر سود

اموال حقیقی و ذهن پیچیده ام را
با نگاه رویائی یک انسان ساده عوض کردم
و یک لبخند هم سر گرفتم،
از امروز این تجارت پر سود را ادامه خواهم داد
تنها
نمی دانم آن انسان ساده فهمید که
به اندازه یک لبخند کلاه سرش گذاشته ام یا نه؟

۱۴ نظر:

محمد زارعی گفت...

عجب معامله ای کردی رفیق!

اما امدوارم نگاه رویائی که به دست آوردی دوباره به ذهنی پیچیده بدل نشود!!!!


سبز باشی و همواره پیروز

هیوا گفت...

حالا ذهن پیچیده به‌جهنّم، اموالِ بی‌چاره رو چرا!؟
+ آمد اما در نگاهش آن نوازش‌ها نبود
چشم خواب‌آلوده‌اش را مستی رویا نبود...

حباب گفت...

(گل)

نرگس گفت...

تجارت پر سودي كرديد....! هميشه موفق باشيد:-)

محمد.پ گفت...

salam.mamnaun az lotfet

الهه گفت...

خدا رو چه دیدی؟!
شاید اونا سرت کلاه گذاشتن....!

الياس گفت...

سادگي اش گولت زده لبخندش را گرفتي اما پاکي روحت را دادي

فرشاد گفت...

سلام همسايه.چه جالب. همين ديروز پريروز يكي از دوستان كه يادم نيست كي بود راجع به وبلاگ تو يك چيزي گفت كه يادم نمياد. عطش وبلاگ نويسي به خاطر دوري از اينترنت در فضاي پادگان خيلي زود ميخوابد. حالا دارم چند ا پست راجع به سربازي آماده ميكنم.

فرشاد نوروزپور گفت...

اعلام حضور ...

خانوم میم گفت...

فهمیدن خودمون بدتره از فهمیدن اونه ... بیشتر آزار میده !

(م.ا.ب) (طلبه ای که اصلا هم مشکوک نیست!!!!!!!!) گفت...

کلاه زیاد مهم نیست...
که سر تو باشد یا سر او ..!

لبخند هم سودی ندارد این روزها...
توی خیابان ریخته..!

برای اثبات شعور
همان تجارت کافی بود...

mehrnoosh گفت...

كلاه بردار قابلي هستي!

سجاد گفت...

بزودی از همین تجارت هم دست خواهی کشید!

بن بست گفت...

خب از این به بعد تو شدی یخ انسان ساده، پس مواظب باش کسی سرت کلاه نزاره. وبن بست ها هم راه دارند، کافیه برگردی از همن راهی که اومده بودی، مسوله اینه که می خوای بری یا نه؟