۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

يک مشت خدا

مشتت را باز کن
خدا در مشت ِ بسته جا نمي گيرد
در قلب ِ باز جا مي گيرد
Add to Google Reader or Homepage


۹ نظر:

میثم الله‌داد گفت...

قلبم کجاست؟ چرا پس صداش نمی‌آد؟

اغلن کبیر گفت...

بله؛ درسته.

حیاط خلوت گفت...

ديشب كه باز خوابم نمي برد پاشدم يه داستان كوتاه نوشتم در مورد سه تا آدم با سه تا خداي متفاوت

مي دوني،‌
خدا حتي تو قلب باز هم جا نمي شه
اگه همه وجودتو بهش بدي شايد بشه
(البته قلب نمادي از همه وجود و احساسه)

قشنگ بود :-)

سارا گفت...

نمی دونم اون مشت نماد چی بوده توی ذهن شما اما مگه قرار خدا توی چیزی جا بگیره حالا می خواد مشت باشه می خواد قلب باز یا بسته....

خدای من قدر همه چیز هست و هیچ چیز قدر خدا نیست

قاصدک گفت...

خدا در قلب های بسته است !

قاصدک گفت...

خدا در قلب هاي بسته است

زروان ازلی گفت...

سارا مشت مشت گره کرده از خشمي که فکر مي کنه مالک خداست و خدا هميشه طرف اونه

نگاه گفت...

اين با اون صحبت هايي كه يه بار با هم داشتيم مغايرت داره

زروان ازلی گفت...

@ نگاه
اگه به عنوان و کامنتی که برای سارا گذاشتم دقت کنی مغایرت زیادی نداره . یک مشت خدا جا میگیره ولی تمامیت خدا جا نمی گیره. بحثش مفصله و در حوصله یک کامنت نیست نگاه جان